مرحوم آقاى بلادى فرمود یکى از بستگانم که چند سال در فرانسه براى تحصیل توقف داشت،در مراجعتش نقل کرد که:
در پاریس خـانـه اى کــرایـه کردم و سگى را براى پاسبانى نگاه داشته بودم،شبها درب خانه را مى بستم و سگ نزد در مى خوابید و من به کلاس درس مى رفتم و برمى گشتم و سگ همراهم به خانه داخل مى شد.
شبى مراجعتـم طول کشید و هوا هم به سختى سرد بود به ناچار پشت گردنى پالتـو خود را بالا آورده،گوشها و سرم را پوشاندم و دستکش در دست کرده صورتم را گرفتم،به طورى که تنها چشمم براى دیدن راه باز بـود،با این هیئت درب خانه آمدم تا خواستم قفل در را باز کنم سگ زبان بسته چون هیئت خود را تغییـر داده بـودم و صورتـم را پوشیده بودم،مـرا نشناخت،به من حمله کرد و دامن پالتوی مرا گرفت.
من فوراً پشت پالتو را انداختم و صورتم را باز کرده،صدایش زدم تا مرا شناخت.با نهایت شرمسارى به گوشه اى از کوچه خزید.در خانه را باز کردم و هر چه اصرار کردم داخل خانه نشد.به ناچار در را بسته و خوابیدم.صبح که به سراغ سگ آمدم دیدم مرده است،دانستم از شدت حیا جان داده است…
اینجاست که باید هر فـرد از ما به سگ نفس خود خطاب کنیم که چقدر بى حیاییـم،راستى که چـرا از پـروردگارمان که همه چیـزمان از او است حیــا نمى کنیم،و ملاحظه حضـور حضـرتش را نمى نماییم؟؟
داستانهای شگفت شهید دسغیب
:: موضوعات مرتبط:
داستان کوتاه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 942
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مردی از دست روزگار سخت می نالید.
پیش استادی رفت و برای رفع غم و رنج خود راهی خواست.
استاد لیوان آب نمکی را به خورد او داد و از مزه اش پرسید؟
آن مرد آب را به بیرون از دهان ریخت و گفت: خیلی شور و غیر قابل تحمل است.
استـاد وی را کنار دریا برده و به وی گفت همان مقدار آب بنوشد و بعد از مـزه اش پرسید؟
مرد گفت:خوب است و میتـوان تحمل کرد.
استاد گفت شوری آب همان سختی های زندگی است.
شوری این دو آب یکی ولی ظرفشان متفاوت بـود.
سختی و رنـج دنیـا همیشه ثابت است و این ظرفیت ماست که مـزه آنرا تعین می کند پس وقتی
در رنج هستی بهترین کار بالا بردن ظرفیت و درک خـود از مسائل است.
:: موضوعات مرتبط:
داستان کوتاه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 916
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
با مردم آنگونه نشست و برخاست کن که دوست داری، با تو رفتار کنند.
.
بخشش پیش از درخواست، بزرگترین بزرگواریهاست.
.
شوخی، بزرگی و ابهت را از میان میبرد. شخص
ساکت از بزرگی و وقار بیشتری بهرهمند است.
.
سرآمد عقل، برخورد نیکو و شایسته با مردم است.
.
گنــاه و اشتبــاه دیگــران را به زودی سـرزنش مکن و
میان او و اشتباهش راهی برای عذرخواهی قرار بده.
.
والاترین جایگاه نزد خداوند از آنِ کسی است که به
حقــوق مــردم آشنـا باشد و در برآوردن آن بکـوشد.
.
بخل،سرآمد همه بـدیها و زشتیهاست و
محبت و دوستـی را از دلـها بیـــرون میکند.
:: موضوعات مرتبط:
مطالب مذهبی ,
حدیث ,
,
:: بازدید از این مطلب : 774
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مستان عشـق باده ز نام تـو می زنند
در شهر حسن سکه به نام تو میزنند
***
ای تو با قلبم صمیمی یا حسن/تو کریم بن کریمی یا حسن
داری از زهرا نشان یا مجتبی/مهربانی دل رحیمی یا حسن...
میلاد کریم اهل بیت مبارک
***
چو بر نیمه رسید ماه مبارک / بیامد لطفی از رب تبارک
شبر،نیکو خصال و ماه صورت / کریم و اسوه در زهد و بلاغت
***
مهمانی حق چه باصفا شد
میلاد امام مجتبی شد
(این عید بر عاشقان مبارک)
***
جوانان بهشت را سید است او / اگر تو طالب حلمی ز وی جو
منـــم محتــاج لطف آل اطهــر / شفاعت کن اماما روز محشر
***
مژده ای دل نور چشم مرتضی آمد خوشآمد
شـام میـلاد امـام مجبتی آمـد خوش آمد
غم مخور ای دل که در ماه دعا و استجابت
بهر تأثیـــر دعـــا،روح دعــا آمد خوش آمد
***
رمضان، بهشت خدا شده ز گل جمال تو یا حسن
یم علم و حکمت و معرفت،نمی از کمال تو یا حسن
تو علی،تو فاطمه،تو حسن،تو حسین یا که محمدی؟
که عیان جلالت پنجتن، بُـوَد از جمال تـو یا حسن
***
آمد چو به نیمه ماه پرفیض صیام
شد طلعت مجتبی عیان چون مه تام
با روی حسن خوی حسن جلوه نمود
فـــرزند ابوالحسن امام بن امام
***
گویند که گـرد مَه، زمین میگردد
دور فلــک و عـــرش بـرین میگردد
خورشید،جمال مجتبی را دیده است
حیران شده است و این چنین میگردد
«میلاد دومین اختر تابتاک آسمان ولایت مبارک»
***
سلام ای حُسن عالمتاب،ای روح سحر سیما
سلام ای آیـه مظلــــوم،ای غـــــم،ســوره زیبـا
سلام ای دومین خورشید، ای روشنترین امید
بتـاب ای عصمت روشن، بتـاب ای عصمت زیبـا
میلاد نور مبارک
***
سرشار شمیم اهل بیت آمده است
شادی به حریم اهل بیت آمده است
جوشان شده است چشمه فیض خدای
میـلاد کــــــریم اهـــــــل بیت آمده است
***
مــاهِ روزه بـود و مـاه پـــارهای از ورای ابــرها پـدیـد شد
آفـریدگار عشـق و عقل نیــز شادمان از آنچه آفـرید شد
مجتبـی که شیعـه رسـول بـود،اولین ودیعـه بتـــول بـود
از نهاد مرتضی حلول کرد بعد از آن مدینه رو سپید شد
:: موضوعات مرتبط:
$M$ های عاشقانه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1132
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
مـــــــــــــــرا خیــــــــــــــــال تـــــــــــــــــــــو
بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی خیـــــــــــــــال
عـــــــــــــــــــــــــــــــالـــــــــــــم کـــــرد
شراره
:: موضوعات مرتبط:
متن عاشقانه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1076
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
روی پـــــرده کـعبه
این آیه حک شده اســت:
نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُــورُ الرَّحِـــیمُ
و مـن ...
هنــــوز و تا همیشــه
به همین یک آیـه دلخــوشــــم
" بندگانم را آگاه کن که من بخشنده ی مهــــربانم! "
!nafas!
:: موضوعات مرتبط:
متن عاشقانه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1151
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
Afrikaans
Veels geluk met jou verjaarsdag!
Albanian
Urime ditelindjen!
:: موضوعات مرتبط:
متفرقه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 811
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
موضوع این نوشتاردعایی است منسوب به امام سجّاد(ع)که آن حضرت به خداوند عرضه میدارد: “خدایا من در کلبه کوچک خود چیزی دارم که تو در عرش خودت هم نداری:من چون تویی را دارم و تو مثل خودت را نداری!”.
این جمله به صورت های مختلفی در بین بعضی از افراد شنیده می شود از جمله:
۱.“همان متن دعایی که در بالا نقل شده است”.
۲.“خدایا من در این خانۀ درویشی خود چیزی دارم که تو در عرش آسمانیت آن را نداری من خدایی مثل تو دارم ولی تو خدایی مثل خود نداری”.
۳.”خدایا من در کلبه گدائی خود چیزی را دارم که تو در عرش کیریائی خود نداری من چون تویی دارم و تو چون خود نداری”.
اما گوینده این سخن کیست؟بعضی این سخن را به امام سجاد(ع) و در جای دیگری به امام جعفر صادق(ع)و بعضی آن را به حضرت موسی(ع)[۱] نسبت داده اند،اما هیچ آدرسی برای این نسبت بیان نشده است.به هر حال علی رغم جست و جوهای فراوان دلیلی برای استناد این سخن به یکی از ائمه معصومین(ع) پیدا نکردیم.
:: موضوعات مرتبط:
مطالب مذهبی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 798
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
وقتی که پاتـو گذاشتی روی اين زمين خاکی
تموم گل های عالم شدن از دست تو شاکی
خــدا هم هـواتو داشته، تو رو با گلا سرشته
با تـو دنيــای پـر از درد، واسه ما مثل بهشته
روز ميلادت مبارک
:: موضوعات مرتبط:
متفرقه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 951
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
تـوبه فرمایان چرا خود تـوبه کمتر می کنند
گوئیا باور نمی دارند روز داوری
کین همه قلب و دغل در کار داور می کنند
یارب این نو دولتان را بر خر خودشان نشان
کین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند
ای گدای خانقه برجه که در دیر مغان
می دهند آبی که دلها را توانگر می کنند
حسن بی پایان او چندان که عاشق می کشد
زمره ی دیگر به عشق از غیب سر بر می کنند
بر در می خانه ی عشق ای ملک تسبیح گوی
کانـدر آنجـا طینت آدم مخمـر می کنند
صبحدم از عرش می آمد خروشی عقل گفت
قدسیان گویی که شعر حافظ از بر می کنند
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 799
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
چاهوک روستایی است که در دامنه جنوبی رشته کوه شیرکوه قرار دارد.
در جنوب آن بیابان وسیعی است.
در طرف مشرق و مغرب آن دو رودخانه فصلی به نامهای رودخانه مودرک و پندر قرار دارد.
این روستا در شش کیلومتری بخش نیر و نود و چهار کیلومتری مرکز استان بوده و از نظر
تقسیمات کشوری جزء بخش نیـــر و شهرستان تفت است.
مساحت روستا نزدیک سه کیلو متر مربع است.
:: موضوعات مرتبط:
متفرقه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 968
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0