امام خمینی(ره) و مردم سالاری و وحدت و انسجام در جامعه اسلامی
«بخش دوم»
در مردم سالاری مقصود کدام مردم است؟مردم مسلمان،مردم مومن،مردم وفادار به اسلام; همه این تعبیرات در فرمایشات امام هست،خود این یک بحثی است که مردم مخاطب امام، چه کسانیاند؟ امام که مرتب بر رای مردم تأکید می کنند اینها کدام مردماند؟ چه اوصافی دارند؟ مردمی هستند وفادار به اسلام،علاقه مند به پیاده سازی احکام اسلام که عاشق اسلاماند. مردمی اند که غیر از اسلام را نمی طلبند.قضیه، قضیه خارجیه است،قضیه انتزاعی کلی نیست.مراد از مردم هرکس نیست.از چنین مردمی بحث کردن بسیار دشوار است.مردمی که جز مقاصد فاسد چیز دیگری ندارند و میخواهند یک جامعه به تمام معنا لجن به وجود بیاورند، این حرفها درباره آنها صدق نمی کند.خیلی از تعبیرات امام "این" دارد; "این" ملت، "این" مردم. این، اسم اشاره،محدودهای را تعیین می کند.بحثبحث کلاسیک نیست،بحث کلی و انتزاعی آرمانی هم نیست;یک بحث واقعی و عینی است.حالا این بستر را چه کسی به وجود آورده است کاری نداریم.شما فروردین 1358 را در نظر بگیرید که مردم برای رای دادن به جمهوری اسلامی پای صندوقها آمدند،در این بستر،رأی،رأی مردم است; همه چیز را مردم تعیین میکنند; خواست،خواست مردم است;همه درخدمت این مردم اند; هیچکس از مردم نمیتواند جدا باشد; پایه،شالوده و همه چیز مردماند.در این زمینه تعبیرهای والا و پرمعنایی از حضرت امام داریم.
بنابراین صرف نظر از پیش فرضها،آرمانها،اهداف و اعتقادات مردم غرب،آنچه در آنجا اتفاق میافتد انتخاب آزادانه مردم است و در نظام اسلامی یک چیز اضافه شده و آن این است که مردم با اعتقاد، این کار را میکنند.در غرب ممکن است انتخابات با اعتقاد نباشد،از روی هوی و هوس یا از روی منافع شخصی گروهی باشد،ولی عمل،یکی است.یعنی اگر به صورت قضیه خارجیه نگاه کنیم و از پیش فرضهای هر دو طرف چشم پوشی کنیم،عمل یکی است;مردماند که شالوده قوانین را میریزند مردماند که مسئولان را انتخاب می کنند،هم در آنجا و هم در اینجا. بنابر این چه اشکالی دارد که بگوییم هم آنجا مردم سالاری هست هم اینجا،هم آنجا دموکراسی هست هم اینجا.در بعضی از موارد امام دقیقا این نکته را بیان فرمودهاند که مسئله ما مسئله دموکراسی برتر است،یعنی در مقایسه ما یک چیزی هم افزون داریم،چون این مردمی که همه چیز را تعیین میکنند و همه اختیارات دست آنها است،مردمی هستند وارسته، معتقد به خدا،معتقد به ارزشهای الهی و جز خیر و صلاح و سعادت چیز دیگری را مدنظر قرار نمیدهند.شاید هم این کلمه دینی را که ما به عنوان پسوند میآوریم برای همین است که بگوییم دموکراسی به علاوه معنویت،قداست و صبغه الهی.
این دو نظر را وقتی به فرمایشات و آثار امام عرضه میکنیم بیتردید میتوان گفت امام نظر دوم را دارند و معتقدند که نظام اسلامی،نظام مردم سالاری است.امام بارها به حکومت پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) استناد می کردند،یعنی حکومت آن بزرگواران هم به این معنایی که میگوییم مردم سالاری بوده است و نظام اسلامی ما هم از فروردین 1358 چنین حالتی پیدا کرده است قانـون اساسی،وضع قوانین،انتخاب رهبــری،انتخـاب رئیس جمهـوری و مسئـولان قضـایی و مسئولان اجرایی همه و همه با مردم است.اینها مطالب کاملا روشنی اند.
حجت الاسلام والمسلمین عمید زنجانی
:: موضوعات مرتبط:
متفرقه ,
مطالب مذهبی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 822
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : جمعه 16 تير 1391
|
|
امام خمینی(ره) و مردم سالاری و وحدت و انسجام در جامعه اسلامی
«بخش اول»
بعضی ها به طور قطع منکر چیزی به نام مردم سالاری یا دموکراسی در اسلام هستند که خود بر دو دسته اند:مخالفانی که در اندیشه غـرب تخصص دارند و بر اساس وقوف به اندیشه غرب، وجود دموکراسی و مردم سالاری را در اسلام منکرند.
گروه دیگر کسانی هستند که با مسائل فقهی و فقه سیاسی و با اندیشه سیاسی اسلام آشنایی دارند با این حال مدعیاند که دموکراسی و اصطلاحات مترادفش از جمله مردم سالاری در اسلام وجود ندارد،یا حداقل در فقه شیعه وجود ندارد.اتفاقا استدلال هر دو گروه هم تقریبا یکی است.عمده دلیل هر دو گروه این است که دموکراسی و مردم سالاری در غرب دارای پیش فرض هایی است و این پیش فرضها هیچ کدام منطبق با اندیشه اسلام نیست.
البته در کنار این استدلال دلایل دیگری هم ضمیمه میشود که احیانا خاص متفکران و متخصصان دراندیشه غرب است،یا خاص کسانی است که درحوزه فقـه سیاسی مسئله را دنبال می کنند ولی عمده اشکال،همین است که بیان شد.
تحصیل کرده های غرب که فقط با مبانی اندیشه های سیاسی غرب آشنایی دارند،سخت منکرند ومیگویند آن اصطلاحات مخصوص غرب است و اصلا درحوزه اسلام این مسائل معنا ندارد. هم چنین عده ای از خـودی ها هم معتقدند اصلا نباید واژه دموکراسی را به کار برد.
من فکر می کنم برای دنبال کردن بحث باید کمی تعصبات و صبغه های شکلی الفاظ را کنار بگذاریم.تقید به این که این کلمه فارسی استیا عربی،یونانی استیا لاتین،مربوط به عالم ادبیات است و در این جا ما باید به معانی بپردازیم و معانی را هم نباید به صورت آرمانی و انتزاعی بحث کنیم.ما باید واقعیتها را در نظر بگیریم;یعنی آنچه را در غرب به نام دموکراسی مطرح استبا آنچه به عنوان اتکا به آرای عمومی در نظام اسلامی اجرا می شود،به صورت عینی،عملی و به صورت قضیه خارجیه مقایسه کنیـم;نه به صـورت انتزاعی (قضیه طبیعیه یا قضیه حقیقیه).اگر به صورت عینی بحث کنیـم در نظـریه دموکراسی به مفهـوم غـرب،با مفهـوم اسلامی،تفـاوت چندانـی نمی بینیـم.اگر ما مسئله مـردم سالاری را به این صورت توصیف بکنیم،شاید نیازی به پسوند دینی هم نداشته باشد.پسوند دینی معمولا برای این است که گفته شود این مردم سالاری، غیر از آن مردم سالاری است که می گویند حاکمیت مطلق از آن مردم است و مردم اختیـار تام به نماینده ها می دهند که حتی احکام الهی را هم زیر و رو کنند.در غرب وقتی به نمایندگان رای می دهند اجـازه می دهند که تمام خواسته های کلیسا را زیـرپا بگذارند.رأی می دهند که منتخب مردم تمام انجیل و تـورات را زیرپا بگذارد،چون قائل به مردم سالاری مطلقاند و اضافه کردن کلمه دینی برای بیان این نکته است که این مردم سالاری غیر از آن مردم سالاری است. مردم مسلمان رأی میدهند که کارگزاران در حـوزه اسلام انجام وظیفه کنند و نمایندگان هم در همین حوزه قانون وضع بکنند،اما اگر ما قضیه را خارجی گرفتیم دیگر این قید لازم نیست.
حجت الاسلام والمسلمین عمید زنجانی
:: موضوعات مرتبط:
متفرقه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 741
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : جمعه 16 تير 1391
|
|
رافع عسر و حرج می رسد انشاء الله / یعنی آن ختم حجج می رسد انشاء الله
مژده بر منتظران مهدی (عج) زهرا (س) بدهید / عنقریب عصر فرج می رسد انشاء الله
دلـــم گــرفتــه زین همه
هــوای پـر غبــار عشــق
کسی نمی دهد نشـان
ز یار غــم گسار عشــق
من از تبـــــــار انتــــــظار
به راه تــــو نشستــه ام
در این غروب خون به دل
بیــا ببین چه خستـه ام
من از تـو زنــده میشـوم
دلـــم گــرفتــه از غمـت
می شکنم در هـر دمی
از این سکــــوت ماتمـت
دلــــم گـرفتـه زین همه
نــدای عشـــــق پـر ریـا
ای عشــــق پاک عالمین
یا ابن الحسن آقا بیا...
وبلاگ شهر دل
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 612
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : جمعه 16 تير 1391
|
|
میان راه قم پولی مقدس
رسید از دست محبوبی به دستم
دو پانصد چـوق تا ناخورده ی نو
گرفتم ، مفت چنگـم ، ناز شستم
به دقت تا نموده تو ی کیفـم
نهاده، زیپ آن را سفت بستم
ولی ناگاه افتاد اتفاقی
که تا این لحظه هم مبهوت هستم
دو لاستیک عقب آن سان ترکید
که من یک متر و نیم از جای جستم
چهل سبــــز هــــزاری خـرج آن شد
به شهر قم به خاکستر نشستم
در گوش رفیق خویش گفتم:
نگویی من خــــرافه می پرستــم
ولی ای دوست می بینی چگونه
ز فیض اسکناست ورشکستــــم
کمال برکتش آن سان اثـــــر کـرد
که می سوزد همی جای نشستم
:: موضوعات مرتبط:
شعر طنز ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1092
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : Bahram
ت : جمعه 16 تير 1391
|
|
چون که مـأمور مالیات آمد
گشت دنیا خراب روی سـرم
دفتر و دستک مرا هی جست
تا کشد مـو ز ماست در نظــرم
گفتمش: بـی خـودی تــلاش مکن
چون هـدر رفتــه کل خشـک و تـــرم
آن چنـــان ور شکستـــه ام امســـال
راسـت دیـگـــــر نمی شــود کـــــمــرم
گفـت: آن چــــه "در آمـــده" بنــــــــویس
من نـــــوشتـــــــــم "در آمـــــده پــــــــدرم"
:: موضوعات مرتبط:
شعر طنز ,
,
:: بازدید از این مطلب : 977
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : Bahram
ت : جمعه 16 تير 1391
|
|
تمام لحظه هایت را غـــــــــــروب درد می دانی
و غم را در غزلهایت به جای عشق می خوانی
همیشه در خیـــابان با تن خستـه غمـی داری
و می گویی به زیر لب (منم در خویش زندانی)
صدای موج می پیچد چنان در ساحل چشمت
که می فهمم مثل در یای خـــــــــــــــروشانی
و گاهی از دل کــوه جنــون فـریاد می آری
که ازپژواک صوتت شهر می فهمد پریشانی
چنان از وسعت غـم های تـو در غربتــم امـروز
که می گویم همیشه با خودم غم را نمی دانی
چنان آشفتـه ای در دل که با تن پوشـی از آتـش
«به خود حق میدهی در کوچه سیگاری بگیرانی»
فرهاد مرادی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 755
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : جمعه 16 تير 1391
|
|
ای چشـم های خیـــــره در آرزوی دیــدار
دیریست مانده بر جای ته کامهای سیگار
اما هنــوز در دور حتـی سراب هم نیست
تا لحظه ای بیـــابـــــم آرامشی از این کار
مانـدم دوباره خیـــــــــــــره در راه تا بیاید
روز و شبــم یکی شد در سرزمین اسرار
ابـــر سیــاه زخمی غـرید بر ســـــــر من
برخیز ای شکسته ، ای مانده در غم یار
ماندم دو باره مثل دیروزهای امروز
تا بشکنم دوباره آئینـه مثل هر بار
ای کاش رفتـه بــودی از آسمان ذهنم
دیری است مانده ام من در آرزوی دیدار
گل کردی و همیشه در ذهن من شکفتی
برگرد تا همیشه غـــــــــــم را ز شانه بردار
فرهاد مرادی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 799
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : جمعه 16 تير 1391
|
|
چشمهایم در هوایت خیره بر در مانده است
باز هـم در آرزویت چشمهــا تر مـانــده است
چند سالی می شود کز من جدا هستی ولی
عشق بی نام و نشانت باز در سـر مانـده است
می روم تا آسمان در آرزوی دیدنت
درقفس های زمینی عشق بی پرمانده است
در زمین در سرزمین جبـــــــــــــــری آدم هنوز
چون مترسک از من و تـو باز پیکر مانده است
تا همیشه من اسیــــــــــر ساعت دیـواریــــم
در عبـور لحظه ها یک لحظه آخـر مانده است
کاش می شد بگذری از چشمهایم لحظه ای
چشمهایـم در هوایت خیـره بر در مانده است
فرهاد مرادی
:: موضوعات مرتبط:
شعر عاشقانه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 873
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
ن : Bahram
ت : جمعه 16 تير 1391
|
|
دو باره آمــده ای بر فضــای خانه ی من
توان عشـق نمانده به روی شانه ی من
دو باره آمـــدی و زخـم کهنـه ام گل کرد
شکسته دل تن خسته همین نشانه ی من
اگر چه بــوی غــــریبـی نشستـه بر تن تـو
« دلــم گرفته برایت » همین بهـانه ی من
منی که در دل دریا اسیــــــر طــــــوفانــم
دوباره نیست کسی که شود کرانه ی من
صــدای صائقـه پیچیـد در فضــــــای تنــــم
تگرگ سرد نشسته به سقف خانه ی من
هــوای عشـــــق دمیده دوباره بـر دل تـو
سرود خستگی و غم شده ترانـه ی من
تمام زندگـی من دلـی است بـی طاقت
برو که خستگی و غم شده زمانه ی من
فرهاد مرادی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 773
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : جمعه 16 تير 1391
|
|
رقص گندمــزار شوری تازه داشت
آفتــاب عشـق نـــوری تازه داشت
جاده های سخت فرسنگی هنوز
عاقبت پیوستـه دوری تازه داشت
چشمهـای خیــره اینجا بی فروغ
شاید اینجا عشق کوری تازه داشت
در پس احساسها گم گشتـه بود
مرد یک حس صبـوری تازه داشت
او برای صید ماهیهای پیـــر
با دل مغـرور تـوری تازه داشت
مرگ خود را در دلش می پر وراند
در خودش انگار گوری تازه داشت
فرهاد مرادی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 784
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : جمعه 16 تير 1391
|
|
وقتی که نام پاک تو جاری ا ست بر زبان
انگار فارغ است دل از گــــــردش زمان
در خاطرات سوخته ی ذهن خسته ام
تنـها نگاه شعلـه ورت می شـود عیـان
چشم نیـاز خویش به چشمت گشوده ام
شاید کنی دوباره نگاهـم عزیز جان
آنقدر تشنه ام که دعا می کنم مگر
از آسمان شــراب ببـارد به جاممان
من بی شما شکسته ترین مرد عاشقم
یک جملـه صـادقـانـه نوشتــــم برایتـــان
از پیــرها دگــر سخن عشــق را مپـرس
شوری است عاشقانه در اندیشه جوان
فرهاد مرادی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 837
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : جمعه 16 تير 1391
|
|
رها شو ای دل مغرور از کمند غـرور
غرور با تـو عجین است ای دل مغرور
تـو از عشیره ی جهلی و از قبیله ی ظلم
همیشه از تـو گریزان شکوه جذبه ی نـور
به چشم خیره ی من بنگرید و بی تردید
حقیقتی است ز چشمان خفتـه یک کور
مرا به زمـزمه ای عـــاشقانه تر خـوانید
که رفته است دگر از دل آن ترانه و شور
به چهره ام منگر من نمایی از دردم
به سینه ام غم مجنون ز ابتدا تا گور
به ساز سینه ی خود پاسخی ندادم چون
همیشه هست به دل نالـه های یک تنبـور
مرا به محکمه ی سبــــــز سینــه ها ببرید
اگر چه هست ز چهره همیشه شرم حضور
فرهاد مرادی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 793
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : جمعه 16 تير 1391
|
|
شوق رفتن بود و من پیوسته در راهـی غریب
در نگاهم موج حســـــرت در دلـم آهـی غریب
گرچه در محدوده ی شاهی گدایی خسته ام
مانـده ام در سرزمین غربت شاهی غریب
باز هم فصل درو شد کاه و گنـدم روی هم
خرمن تقدیر هم شد من شدم کاهی غریب
یوسفم اما دلـــم در حســـرت یوسف شدن
شاید افتم مثل یوسف در دل چاهی غریب
من به راه خویش عادت کرده ام اما هنوز
راه در اندیشـه ام گه آشنا گاهـی غریب
آسمان غربت من در سیـــاهی مانده است
چشمهایم خیره برشب در پی ماهی غریب
فرهاد مرادی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 823
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : جمعه 16 تير 1391
|
|
در زمین دیـر زمانی است زمین گیر شدم
آسیـابان فلک گفت که من پیــــــــر شدم
زندگی سهم من از مرحله ی عشـق نبود
بس که غم خوردم از این سفره ی غم سیر شدم
تیـــر جـــادوی نگاهی به نگاهی افتاد
لا جرم ،آمـدم و حاصل این تیـــر شدم
روزگاریست در اندیشه ی خود غوطه ورم
آمدم حیف که بازیچه ی تقدیر شدم
کودکی بـودم و وابستـه به مهـر مادر
روزگاریست که من طعمه ی تغییر شدم
سالها مثل کتابـی که سراسر درد است
در غــم و درد فـــرو ماندم و تفسیر شدم
فرهاد مرادی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 746
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : جمعه 16 تير 1391
|
|
تقدیم به مولای سبز پوش موعود امام زمان (عج)
ماندیــم ز دیدار تــــــو آواره و حیــــــــــــــــران
ای عشق خدایی همه ای چشمه ی جوشان!
چشمان شقایق همه در راه تــو مانده است
ای شور غــــــــــــزل در نفس سبــــز بهـاران
دیریست در اندیشه ی خود غوطه ورم تا
با نام تــو آذین شود این سینـه به عرفان
سرگشته و حیران همه در ورطه ی طوفان
ای ساحل امنیت این شیعه مسلمان
زندان جنون گشته زمین بی نفس تو
برگرد بیـا ما همه چون خیل اسیـران
مولود تویـی وعـده ی موعود تویی تـو
برگرد عدالت بنما ظلـــــم بســـوزان
تو آیه ی عشقی تو همه سوره ی عدلی
ای نـور تجلی شده از صـاحب قـــــرآن
در حد توان نیست که وصف تو بگویند
گــر جمع شـوند و بنـگارند دبـیــــران!
فرهاد مرادی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 708
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : جمعه 16 تير 1391
|
|
|