در نزدیکی روستایی در فلسطین مرغی است که تخم های صورتی رنگ می گذارد.
این مرغ که مثل همه مرغهای دیگر تخمش سفید رنگ بود،ناگهان بدون هیچ دلیلی
تخم های رنگی می گذارد.
صاحب آن می گوید تغذیه این مرغ عوض نشده است.
رنگ سفیده و زرده تخم مرغهای این مرغ مثل تخم مرغهای معمولی است.
:: موضوعات مرتبط:
متفرقه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 875
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : شنبه 27 خرداد 1391
|
|
روزی روزگاری،پیرزن فقیری توی زبالهها دنبال چیزی برای خوردن میگشت که چشمش به چراغی قدیمی افتاد آن را برداشت و رویش دست کشید.
میخواست ببیند اگر ارزش داشته باشد آن را ببرد و بفروشد. در همین موقع، دود سفیدی از چراغ بیرون آمد.پیرزن چراغ را پرت کرد،با ترس و تعجب،عقب عقب رفت و دید که چند قدم آن طرفتر،غول بزرگی ظاهر شد.
غول فوری تعظیم کرد وگفت:
نترس پیــرزن! من غول مهربان چراغ جادو هستم.
مگر قصههای جوراجوری که برایم ساختهاند،را نشنیدهای؟
حالا آرزو کن تا آنرا در چشم به هم زدنی برایت برآورده کنم،اما یادت باشد که فقط یک آرزو!
پیرزن که به دلیل این خوش اقبالی توی پوستش نمیگنجید،از جا پرید و با خوشحالی گفت: الهی فدات شم مادر!
اما هنوز جمله بعدی را نگفته بود که فدای غول شد و نتوانست آرزویش را به زبان بیاورد.
و مرگ او درس عبرتی شد برای آنها که زیادی تعارف میکنند.
:: موضوعات مرتبط:
داستان کوتاه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 777
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : شنبه 27 خرداد 1391
|
|
همه از من میترسن ، من از نیسان آبی
عاشق بی انتظار مادر
علم بهتر است یا ثروت؟ ، هیچکدام فقط ذره ای معرفت !
دا کر سی چنت بی.(یعنی مادر پسر برای چی خواستی؟)
به گنده تر و خرتر از خودت احترام بگذار!
.
به مد پوشان بگویید آخرین مد کفن است
ناز نگات قشنگه!
تند رفتن که نشد مردی / عشق است که برگردی
هر کجا محرم شدی - چشم از خیانت باز دار
چه بسـا محــرم با یک نقطــه مجــرم میشود،
مبــر ز موی سفیدم گمان به عمـــر دراز
جوان به حادثه ای زود پیر میشود گاهی
“دست بزن ولی خیانت مکن”
منم یه روز بزرگ میشم.
زندگی بر خلاف آرزوهایم گذشت.
داداش جان به خاطر اشک مادر یواش!
افسوس همه اش افسانه بود!
در این دنیا که مردانش عصا از کور می دزدند ، من بیچاره دنبال مرد می گردم
دنبالم نیا آواره میشی
رفاقت قصه تلخی است که از یادش گریزانم
روی قلبم نوشتم ورود ممنوع ، عشق آمد گفتم بیسوادم!
“تو هم خوبی!
از بس خوردم مرغ و پلو ، آخر شدم مارکوپولو
سر پایینی پرنده ، سر بالایی شرمنده
اسیرتم ولی آزاد !
بخاطر دلم ولم !
قربان وجودت که وجودم ز وجود تو بوجود آمد مادر
دلم دادم بری باهاش حال کنی ، نه که بری جیگرکی بازکنی !!
تو رو اگه من نشورم کی میشوره (عروسکم )
باغبان در را مبند من مـرد گلچین نیستم ،
من خودم گل دارم و محتاج یک گل نیستم!
تمام مرده شویان راضیند بر مردن مردم
بنازم مطربان را که خلق را مسرور میخواهند!
ای آسمون کبود ، واسه همه بود واسه ما نبود؟؟؟؟
در قمار زندگی عاقبت ما باختیم ، بس که تکخال محبت بر زمین انداختیم
گرپادشاه عالمی ، بازهم گدای مادری
ای بلبل اگر نالی من با تو هم آوازم
تو عشق گل داری،من عشق گل اندامی!
هندونه بده قاچ کنیم ، لوپتو بده ماچ کنیم !
دانی که چرا راز نهان با تو نگفتم ، طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
دنیا همه هیچ و زندگانی همه هیچ ، ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
به درویشی قناعت کن که سلطانی خطر دارد
من از عقرب نمیترسم ولی از سوسک میترسم
من از دشمن نمیترسم ولی از دوسـت میترسم.
من نمی گویم مـــرا ای چرخ سرگردان مکن
هرچه می خواهی بکن محتاج نامردان مکن!
شد شد، نشد نشد
بمیرد آنکه غربت را بنا کرد / مرا از تو، ترا از من جدا کرد
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 826
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : شنبه 26 خرداد 1391
|
|
آی پا بستــه تن غلغـله ی روح اینجــاست
پاره ای تخته بهل،هلهله ی نوح اینجاست
به سر خانه ی اجــدادی خــود برگردید
شهر رسواست به آبادی خــود برگردید
حـــالی از عقل در آ،دشت جنــونی هم هست
این طرف ورطه ی آغشته به خونی هم هست
فخر بازی یله کن روز نگونی هم هست
یــــوم لاینفع مالا و بنـــونـی هم هست
چند فرسوده ی این آمــد و شد باید بود
تا به کی شاهد فرسایش خــود باید بود
سنگ در پای بیـــابان سپـــــرت می کوبند
عده ای بی سر و پا، پا بهسرت می کوبند
این خـوارج همه را غـــرق ریا می بینم
بر سر نیـزه نه قرآن که خـــدا می بینم
در شبی ننگ قلــــم شده احسـاس که هست
در تف جنگ علم گم شده عباس(ع) که هست
مشت ها حلقه به گوش در سندان نشوید
لقمه ها این همه منت کش دنـدان نشوید
شعر پیــراسته تقدیـــم فلانی مکنید
رخنه در دین خود از بیم فلانی مکنید
آلـت دست فــرو دست تر از خود نشوید
نردبان دو سه تن پست تر از خود نشوید
مگذارید مگس نغمه سرایی بکند
دیو در هیبت منصــور خدایی بکند
ای مسلمــان یل ناموس پرست خود باش
گبر اگر م شوی افسار به دست خود باش
این زمستان که چمن را به مـرض می خواند
بی سلاحی است فقط خوب رجز می خواند
برحذر باش از این طایفه پیمان شکنند
میهمانان سر سفره نمکـــدان شکنند
پیش از افــــطار به مهـر تـــو کمر می بندند
خوش که خوردند به نان و نمکت می خندند
mahshar
:: موضوعات مرتبط:
شعر طنز ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1316
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : Bahram
ت : جمعه 26 خرداد 1391
|
|
:: موضوعات مرتبط:
گالری ,
,
:: بازدید از این مطلب : 921
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : جمعه 26 خرداد 1391
|
|
نازی عباسی عکاس ایرانی در پروژه ای با ثبت نماهایی از خودش تضادها و تفاهم های
میان زن سنتی و مدرن ایرانی را به نمایش گذاشته
:: بازدید از این مطلب : 742
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : جمعه 26 خرداد 1391
|
|
گاهی وقت ها یک تصویر خاص حسی به آدم میده
که هیچ جـوری نمیشه اون حس رو بیـــان کـــرد
یه دلتنگی، یه تنهایی، شاید هم یه عشـــــق...
:: موضوعات مرتبط:
گالری ,
,
:: بازدید از این مطلب : 815
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : جمعه 26 خرداد 1391
|
|
آیه آیه همه جا عطر جنان می آید
وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید
جبـرئیلــی که به آیات خــدا مانوس است
بشنود مدح تو را با هیجان می آید
مي رسی مثل مسيحا و به جسم کعبه
با نفس های الهی تــــــو جــــان می آید
بسکه در هر نفست جاذبهی توحیدی است
ریگ هــم در کف دستت به زبان می آید
هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده ست
قبلهی عزت و ايمان به جهان می آيد
با قدوم تـو برای همهی اهل زمين
از سماوات خـدا برگ امان می آيد
نور توحيدی تو در همه جا پيچيده ست
از فراسوی جهان عطـر اذان می آيد
عرش معراج سماوات شده محرابت
ملکوتی ست در این جلوهی عالمتابت
خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد
نور توحید به قلب بشر ارزانی شد
خواست حق،جلوه کند روشنی توحیدش
قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد
ذکر لب های تو سرلوحهی تسبیحات است
عرش با نور نگاه تو چراغانی شد
قول و افعال و صفاتت همه نور محض اند
نورت آئينهی آئين مسلماني شد
به سراپردهی اعجـاز و بقا ره یابد
هر که در مذهب دلدادگی ات فانی شد
خواستم در خـور حسن تــو کلامی گویم
شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد
ای که مبهوت تو و وصف خطی از حسنت
عقل صد مولوی و حافظ و خاقانی شد
«از ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد»
جنتی از همهی عرش فراتر داری
تو که در دامن خود سورهی کوثر داری
دیـدن فاطمه ات دیـدن وجـه الله است
چه نیازی است که تا عرش قدم بر داری
جذبهی چشم تـــو تسخیــر کند عالم را
در قد و قامت خود جلوهی محشر داری
عالم از هيبت تو،شوکت تو سرشار است
اسداللهی چون حضرت حيدر داری
حسنين اند روی دوش تـو همچـون خورشید
جلــوهی نـــورٌ علی نـــور ،مکرر داری
اهل بیت تو همه فاتح دل ها هستند
روشنی بخش جهان،قبلهی دنيا هستند
ای که در هر دو سرا صبح سعادت با توست
رحمت عالمی و نـور هدايت با توست
چشم امید همه خلق و شکوه کرمت
پـدر امتــی و اذن شفـاعت با تـوست
با تو بودن که فقط صرف مسلمانی نيست
آنکه دارد به دلش نور ولايت،با توست
بـی ولای علـی اين طايفه سرگردانند
دشمنی با وصی ات،عين عـداوت با توست
بايـــد از باب ولای علـــــی آيد هــر کس
در هوای تو و در حسرت جنت با توست
ساليانـی ست دلـــم شــوق زيارت دارد
يک نگاه تو مرا بس،که اجـابت با توست
کاش می شد سحری طوف مدينه آنگاه
نجـف و کـــرب و بـلا و حـــــرم ثاراللـــــه
اثری به یاد ماندنی از یوسف رحیمی
:: بازدید از این مطلب : 786
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : جمعه 26 خرداد 1391
|
|
جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی (م ح ۵۸۸) از شاعران برجسته دوره سلجوقی ـ خوارزمشاهی و عصر ویرانی اصفهان به خاطر اختلافات مذهبی و سیاسی است.
دیوان وی برجای مانده و تركیب بند ذیل از اوست كه به اعتراف بسیاری از ادیبان و شاعران و مورخان اهل ادب بهترین تركیب بندی است كه تاكنون در وصف رسول اكرم(ص) سروده شده است:
ای از بر سدره شاهراهت
وای قبّه ی عرش تكیه گاهت
ای طاق نهم رواق بالا
بشكسته ز گوشه ی كلاهت
هم عقل دویده در ركابت
هم شرع خزیده در پناهت
ای چرخ كبود ژنده دلقی
در گردن پیر خانقاهت
مه طاسك گردن سمندت
شب طرّه ی پرچم سیاهت
جبریل مقیم آستانت
افلاك حریم بارگاهت
چرخ ار چه رفیع، خاك پایت
عقل ارچه بزرگ، طفل راهت
خورده است خدا ز روی تعظیم
سوگند به روی همچو ماهت
ایزد كه رقیب جان خرد كرد
نام تو ردیف نام خود كرد
ای نام تو دستگیر آدم
و ای خلق تو پایمرد عالم
فرّاش درت كلیم عمران
چاووش رهت مسیح مریم
از نام محمّدیت میمی
حلقه شده این بلند طارم
تو در عدم و گرفته قدرت
اقطاع وجود زیر خاتم
در خدمتت انبیا مشرّف
وز حرمتت آدمی مكرّم
از امر مبارك تو رفته
هم بر سر حرفت خود آدم
تا بود به وقت خلوت تو
نه عرش و نه جبرئیل محرم
نایافته عزّ التفاتی
پیش تو زمین و آسمان هم
كونین نواله ای ز جودت
افلاك طفیلی وجودت
ای مسند تو ورای افلاك
صدر تو و خاك توده حاشاك
هرچ آن سمت حدوث دارد
در دیده ی همّت تو خاشاك
طغرای جلال تو لعمرك
منشور ولایت تو لولاك
نُه حقّه و هفت مهره پیشت
دست تو و دامن تو زان پاك
در راه تو زخم محض مرهم
بر یاد تو زهر عین تریاك
در عهد نبوّت تو آدم
پوشیده هنوز خرقه ی خاك
تو كرده اشارت از سر انگشت
مَه قرطه ی پرنیان زده چاك
نقش صفحات رایت تو
لولاك لما خلقت الافلاك
خواب تو ولا یَنامُ قلبی
خوان تو اَبیتُ عِندَ رَبّی
ای آرزوی قـََدَر لقایت
وای قبله ی آسمان سرایت
در عالم نطق، هیچ ناطق
ناگفته سزای تو ثنایت
هر جای كه خواجه ای غلامت
هر جای كه خسروی گدایت
هم تابش اختران ز رویت
هم جنبش آسمان برایت
جانداروی عاشقان حدیثت
قفل دل گمرهان دعایت
اندوخته ی سپهر و انجم
برنامده ده یك عطایت
بر شهپر جبرئیل نِه زین
تا لاف زند ز كبریایت
بر دیده ی آسمان قدم نِه
تا سرمه كشد ز خاك پایت
ای كرده بزیر پای كونین
بگذشته ز حد قاب قوسین
ای حجره ی دل به تو منوّر
وای عالم جان ز تو معطر
ای شخص تو عصمت مجسّم
وای ذات تو رحمت مصوّر
بی یاد تو ذكرها مزوَّر
بی نام تو وِردها مبتـَّر
خاك تو نهال شاخ طوبی
دست تو زهاب آب كوثر
ای از نفس نسیم خلقت
نُه گوی فلك چو گوی عنبر
از یَعصِمكَ الله اینت جوشن
وزیغفرك الله آنت مغفر
تو ایمنی از حدوث گو باش
عالم همه خشك یا همه تر
تو فارغی از وجود، گو شو
بطحا همه سنگ یا همه زر
طاووس ملائكه بَریدت
سرخیل مقرّبان مُریدت
ای شرع تو چیره چون به شب روز
وای خیل تو بر ستاره پیروز
ای عقلِ گره گشای معنی
در حلقه ی درس تو نوآموز
ای تیغ تو كفر را كفن باف
نعلین تو عرش را كُلـَه دوز
ای مذهب ها ز بعثت تو
چون مكتبها به عید نوروز
از موی تو رنگ كسوت شب
وز روی تو نور چهره ی روز
حلم تو شگرف دوزخ آشام
خشم تو عظیم آسمان سوز
ماه سر خیمه ی جلالت
در عالم علو مجلس افروز
بنموده نشان روی فردا
آیینه ی معجز تو امروز
ای گفته صحیح و كرده تصریح
در دست تو سنگریزه تسبیح
هر آدمیی كه او ثنا گفت
هرچ آن نه ثنای تو خطا گفت
خود خاطر شاعری چه سنجد؟
نعت تو سزای تو خدا گفت
گرچه نه سزای حضرت توست
بپذیر هر آنچه این گدا گفت
هر چند فضول گوی مردی است
آخر نه ثنای مصطفی گفت؟
در عمر هر آنچه گفت یا كرد
نادانی كرد و ناسزا گفت
زان گفته و كرده گر بپرسند
كز بهر چه كرد یا چرا گفت؟
این خواهد بود عُدّت او
كفاره ی هر چه كرد یا گفت
تو محو كن از جریده ی او
هر هرزه كه از سر هوا گفت
چون نیست بضاعتی ز طاعت
از ما گنه و ز تو شفاعت
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 809
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : جمعه 26 خرداد 1391
|
|
نبض هستــی لــرزه بر رگهای كـوهِ نـور زد
باغبـــان انبـيـــــاء گل نغمــهای مســـرور زد
چشـــمِ كوههــای دگـر پيش حـرا تاريک بود
چشم خورشيدی او علت بر اين مشهور زد
بسكه شيــرين بود وصلِ يار در غـــارِ حــــرا
صـد ملک با بالهــای سر درش را تــــور زد
هم نبـوت را به دست آورد و هـم ختــم الرسل
فـكــر را از نــــو بـنــــــا كـــرد و دم از معمـور زد
با چنيــن والا مقــامی چشــــمها را خيـره كرد
تيـــــــــرها بــر ديــدگـانِ دشـمـنــــانِ كـــــور زد
ديگـــر از حـرف يتيمـی و شبـانی نيست حرف
سيــلـــــی سنـگيــن بعثـت بـــر رخِ مغـــرور زد
دست شيطان را ببست و شاهكاری را گشود
گفـت اســــلام و همـه ابليـسيـــان را دور كـرد
احمدزاده
:: بازدید از این مطلب : 814
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : جمعه 26 خرداد 1391
|
|
مهر را روشنی از روی تو افروختن است
مـاه را حسن ز رخســار تــو آموختن است
گُل به پیش گُل رخســـار تو ای رشک بهشت
همچو خاری است که شایسته آن سوختن است
---------
مهدی بیا که عید اعظم پیمبر است/ این بعثت محمد و تبریک حیدر است
در اهتــــزار پرچـــم قـــرآن هل اتی/ تا موسم ظهــور بدستان رهبـر است
عید مبعث مبارک
ای سینه ی مجروح ما مجروح طول غیبتت
در بعثت جـدت همـه چشــــم انتــظار بعثتت
خورشید مکــه کی رسد صبح طلــــوع نهضتت
بت های عـالـــم بشکند با دست عــزم و همتت
.
ای به راه تــو تمامی ملل را دیده
ای که جبریل امین دور سرت گردیده
چشم عالم به ره مکتب روشنگر توست
منجـــی کل بشـــر دین علـی پــرور توست
.
تو سروران را سروری تــو رهبـران را رهبری
تو از تمـــــام انبیــاء هم بهتــری هم برتری
تو کشتی توحید را هم ناخدا هم لنگری
تو اولین روشنگری تو آخـرین پیغمبری
.
ای تا قیــامت جاودان اسلام تــو آئین تو
ای نقش لبخند خــدا روی لـب خـونین تو
دشمن هم از کف داده دل بر منطق شیرین تو
قــــــــــــــرآن و عتــــرت تا ابـد رمــز بقـای دین تو
.
ای پادشاه عالم عشقت به سینه دارم
در قاب سینه ی خود عکس مدینـه دارم
دارم ولایـــت تـــــو ، در دل مـحبـت تـــــو
سر مست جام عشقـم،در شام بعثـت تـو
.
یا رحمت للعالمین جبریل می خواند تو را
ای منجی کل بشر بیــرون بیــا از این سرا
تــو شهریار عــالمی تا چند در غـــار حـــــرا
ای یوسف مصـر وجـــود از چـــاه تنهــــایی درآ
.
یا محمد ای خرد پابست تو / ای چراغ مهر و مه در دست تو
هر زمان گلواژه هایت تازه تر / بلکه از هستی بلند آوازه تر
ختم شد بر قامتت پیغمبری / این ترا باشد دلیل برتری
.
غار حرا سراسر لبریز نور سرمد
جبریل آمد و گفت قم فانذر محمد
برخیز و رهبـری کن،بـر یار یاوری کن
بر خلق هر دو عالم،از حق پیمبری کن
.
محمد پاک و شفاف و زلال است
که مـرات جمــــال ذوالفقار است
محمد تا نبــــــوت را بــرانگیـــخت
ولایــت را به کــام شیعیـان ریخت
.
ای پادشاه عـالم عشقت به سینـــه دارم
در قاب سینــــه ی خود عکس مدینه دارم
دارم ولایــــت تــــــو ، در دل مـحبــت تـــــو
سر مست جــام عشقم،در شــام بعثت تو
.
شد ورد زبان ثنای قرآن / از مرحمت خدای قرآن
برپا شده جشن باشکوهی/ در محفل ما برای قرآن
.
همان احمد که سرمستــــان سرمد
بخــواننــدش ابـوالقاســم محمد(ص)
محمد میم و حا ء و میم و دال است
تدارک بخش عـــدل و اعتـــدال است
.
هزاران راز را در من نهفتی / ولی در گوش من اینگونه گفتی
ز احمد تا احد یک میم فرق است / جهانی اندراین یک میم غرق است
.
امروز که بعثت رسول است / گردیده لب آشنای قرآن
در غار حرا نشسته احمد / نه خوانده الف نه یای قرآن
.
ای مکه احمد آمده آغـوش خـود را باز کن
ای کعبه بر دور سر آن جان جان پرواز کن
ای بت ثنــای مصطفی با نام حق آغـاز کن
ای آفرینش یک صدا آهنگ وحدت ساز کن
.
امشب شب غـــــار حــــرا از روز روشن تــر شده
امشب فضــــای مکـه پر از جلـــوه ی کوثـــر شده
امشب جهان رشک جنان امشب زمین کوثر شده
امشب امین وحـــــی حــق نازل به پیغمبـــر شده
:: موضوعات مرتبط:
$M$ های مذهبی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1022
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
ن : Bahram
ت : جمعه 26 خرداد 1391
|
|
شادی
مؤمن مزاح کننده وخوش حالت است.حضرت محمد(ص)
با یک لبخند هر دری بسوی انسان گشوده خواهد شد. فرانکلین بتگر
خوشخوئی وگشاده روئی دام دوستی است وبردباری گورعیبها.
حضرت امام علی(ع)
سعادتمند کسیکه،به مشکلات ومصائب زندگی لبخند بزند. شکسپیر
همان بهتر که دایم شاد باشیم // زهر درد وغمی آزاد باشیم
بخوشروئی و خوشخوئی درایام // همی رو،تا شوی خوشدل درانجام
اگر خوشدل شوی در شادمانی // بماند شادمانی جاودانی.ناصر خسرو
تنهایی
تنهایی عبارتست از بیماری روح بشر.هوکسی
تاکنون رفیقی پیدا نکرده ام که باندازه تنهایی قابل رفاقت باشد.تورو
هر جدایی یک نوع مرگ است وهرملاقات یک نوع رستاخیز.شوپنهاور
ازدست دادن دوستان غربت و تنهایی است.حضرت امام علی(ع)
هست تنهایی به ازیاران بد//نیک چون با بد نشیند بدشود.مولوی
:: موضوعات مرتبط:
ادبیات ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1056
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : جمعه 26 خرداد 1391
|
|
اخلاق
اخلاق خوب مانند آب جاری است که موجب حاصل خیزی کشتزارها می شود. لائوتسه
اخلاق سرمایه است،اخلاق بهترین و عالیترین دارایی ماست. اسمایلز
اخلاق را طوفان های روزگار تقویت می کند. گوته
بزرگترین عمل غیر اخلاقی اینست که انسان انجام شغلی را که از عهده ی آن بر نمی آید،به
عهده بگیرد. ناپلئون
مردان قانون وضع می کنند و زنان اخلاق بوجود میآورند. کونه ورسیه
آدمیت بحسن اخلاق است // حیف این شیـوه در جهان طاق است
کافر نیک خوی و نیک اخلاق // بهتـــــر از مـؤمن بـــد اخــلاق است. وافی کاشانی
اقوام روزگار با اخلاق زنده اند // قومیکه گشت فاقد اخلاق مردنیست. بهار
:: موضوعات مرتبط:
ادبیات ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1169
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : جمعه 26 خرداد 1391
|
|
:: موضوعات مرتبط:
مطالب مذهبی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 918
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : چهار شنبه 24 خرداد 1391
|
|
یکی از دانشجـویان دکتــر حسابی به ایشان گفت:
شما سه ترم است که مرا از این درس می اندازید.
من که نمی خواهم موشک هوا کنم.
میخواهــم در روستایمان معلم شوم.
دکتر جواب داد:
تو اگر نخواهی موشک هواکنی و فقط بخواهی معلم شوی
قبــول،ولی تــو نمی تـوانی به من تضمین بدهی که یکی از
شاگردان تو در روستا،نخواهد موشک هوا کند.
:: موضوعات مرتبط:
ادبیات ,
,
:: بازدید از این مطلب : 1207
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : چهار شنبه 24 خرداد 1391
|
|
|