هنگامی که حضرت ابراهیم(علیه السلام) برای دیدار پسرش اسماعیل،از شام به مکه آمد، فرزندش در خانه نبود و حضرت ابراهیم(علیه السلام)به سوی شام برگشت.وقتی اسماعیل به خانه بازگشت،همسرش آمدن حضرت ابراهیم(علیه السلام)را به اسماعیل خبر داد.اسماعیل به جست و جوی رد پای پدر پرداخت و جای پای پدرش را پیدا کرد و به عنوان احترام به پدر، جای پای ایشان را بوسید. 1
نقش نیکی به پدر و مادر در قبولی توبه
مردی به محضر پیامبراکرم(صلی آله علیه و آله وسلم) آمد و گفت:ای رسولخدا هیچ کار زشتی نیست مگر این که انجام داده ام،آیا توبه ی من قبول می شود؟!
پیامبر اکرم(صلی آله علیه و آله وسلم) به او فرمودند: آیا پدر و مادرت زنده هستند؟ او گفت: پدرم زنده است.
حضرت فرمودند: برو به پدرت نیکی کن، که همین نیکی به پدر موجب پذیرفتن توبه ی تو خواهد شد. وقتی او رفت پیامبر(صلی آله علیه و آله وسلم) آهسته به گونه ای که او نفهمد و ناراحت نشود، به حاضران گفتند: ای کاش! مادر او زنده بود و به مادرش نیکی می کرد، زیرا با نیکی کردن به مادر، قبولی توبه اش نزدیک تر می بود.2
اثر خدمت و احترام به پدر و مادر
آیت الله خزعلی از آیت الله محمدرضا بروجردی نقل کردند که :
پدر آقای مشکور در عالـم خـواب می بیند به حرم امام حسین علیه السلام مشـرف شده است و همه مردمی که آنجـا به زیارت مشغول هستند - به جـز چند نفـر - به صـورت حیـوانات دیـده می شوند.
در همان حال نیز مشاهده می کند که جوانی به حرم وارد شده و گفت:
السلام علیک یا اباعبدالله
و از آن حضرت جواب شنید: و علیک السلام احسنت.
آقای مشکور میگوید:که از خواب بیدار شده و به حرم مشرف شدم،منظره حرم را همان طور که در خواب دیده بودم،مشاهده کردم،البته همه به صورت انسان بودند اما افراد همان افرادی بودند که در خواب آنها را مشاهده نموده بودم.
چیزی نگذشت که ناگهان دیدم همان جوان نیز آمده و سلام داد ولی من جواب سلام حضرت را نشنیدم.
سراغ جوان رفته و جریان خوابم را به او گفتم.
جواب داد: برای او مهم نیست.
گفتم: چطور این خواب برای شما مهم نیست؟
گفت: من جواب آن حضرت را شنیدم.
گفتم: شما چه کردی؟
جواب داد:من هر شب جمعه به زیارت حضرت می آیم و هر بار پدر یا مادرم را به حرم می آورم.
یکبار پدر و مادرم هر دو با هم گفتند ما را ببر.
در بین راه پدرم به زمین خورد و از راه رفتن عاجز شد.
ولی باز از من خواست که او را به حرم ببرم. من او را روی دوش خودم قرار داده و به حرم بردم؛ لذا حضرت جواب من را دادند و مرا تحسین کردند. 3
عاق والدین شدن منحصر به آن نیست كه مخالفت و درشتى و صدمه زیادى به آن ها برساند،بلكه فقط رفتارى كند،كه اسباب غصّه و كدورت پدر و مادر گردد،و لو این كه به زبان عاقش نكنند،بنابراین كار عقوق بسیار باریک است و اولاد باید رعایت خشنودى آن ها را نماید.
عاق والدین
یَا عَلىُّ: لَعَنَ اللهُ وَ الِدَیْن حَمْلاً وَلَدَهُما عَلَى عُقُوقِهَمَا.
یَا عَلِىُّ: مَنْ أَحْزَنَ وَالِدَیْهِ فَقَدْ عُقّهَمَا.
اى على،خدا لعنت كند والدینى كه فرزندشان را عاق مى كنند.
اى على،كسى كه والدین خود را محزون و غمناک نماید،آن ها را عاق نموده.4
عاق والدین شدن منحصر به آن نیست كه مخالفت و درشتى و صدمه زیادى به آن ها برساند، بلكه فقط رفتارى كند،كه اسباب غصّه و كدورت پدر و مادر گردد،و لو این كه به زبان عاقش نكنند،بنابراین كار عقوق بسیار باریك است و اولاد باید رعایت خشنودى آن ها را نماید.
سفارش حضرت ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشریف) نسبت به پدر
آقا سیّد محمّد موسوى نجفى معروف به هندى كه از اتقیاى علما و ائمه جماعت حرم امیر المؤمنین(علیه السلام)است نقل كرد از جناب شیخ باقر فرزند شیخ هادى كاظمینى مجاور نجف اشرف و ایشان از شخص مورد اعتمادى كه به دلاّكى اشتغال داشت،آن شخص را پدر پیرى بود كه سعى فراوان نسبت به خدمتگزارى او میكرد،حتّى خودش براى او آب در مستراح مى برد و منتظر مى شد تا خارج شود و به مكانش برساند،پیوسته ملازم خدمت او بود،مگر درشب چهـارشنبـه كه به مسجدسـهله میرفت و درآن شب به واسطه شب زنده دارى در آنجا از خدمت معذور بود،ولى پس از مدّتى ترک كرد و دیگر آن جا نمى رفت.
از او پرسیدم چرا رفتن به مسجد سهله را ترک كردى؟گفت:چهل شب چهارشنبه به آن جا رفتم،شب چهارشنبه چهلم به تأخیر افتاد،تا نزدیک غروب،در آن وقت تک و تنها بیرون رفتم،و با همان وضع به سیر خود ادامه دادم تا یک سوّم راه باقى ماند،كم كم مهتاب،مقدارى از تاریكى شب را به روشنایى تبدیل كرد،در این هنگام شخص عربى را دیدم كه بر اسبى سوار است و به طرف من مى آید،در دل خود گفتم الآن این مرد راهزن مرا برهنه مى كند.
همینكه به من رسید با زبان عرب بَدَوى شروع به صحبت كرد،پرسید:كجا میروى؟
گفتم:مسجد سهله.
گفت:با تو چیز خوردنى هست؟جواب دادم:نه.فرمود:دست خود را در جیب كن.گفتم:در آن چیزى نیست.باز آن سخن را به تندى تكرار كرد. من دست در جیب كردم و مقدارى كشمش یافتم،آن گاه به من فرمود:«أوصیک بالعَوْدِ» سه مرتبه و عَوْد به زبان عرب بدوى.پدر پیر را مى گویند، یعنى سفارش مى كنم تو را به پدر پیرت.
بعد از این سخن ناگهان از نظرم ناپدید شد، فهمیدم كه او حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف) بود و دانستم آن جناب راضى نیست ترك خدمت پدرم را، حتّى در شب چهارشنبه، از این رو دیگر به مسجد سهله نرفتم.5
مهدی سیف جمالی
1- الاعلام قطب الدین حنفی ص 24
2- بحارالانوار، ج 74، ص 82
3- روزنه هایی از عالم غیب
4-منتهى الآمال، ج 2، ص 844، حكایت 21.
5-برگرفته از درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
:: موضوعات مرتبط:
مطالب مذهبی ,
,
:: بازدید از این مطلب : 684
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0