عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



یكى حاج ملاباقر تبریزى حجه فروش و دیگرى حاج سید حسین تاجر تبریزى و دیگرى حاج على بود.
پس به اتفاق حركت كردیم تا به "ارزنة الروم" رسیدیم و از آنجا به سمت طرابوزن حرکت کردیم.
در یكى از منازل ما بین این دو شهر،حاجى جبار جلودار نزد ما آمد كه این منزل كه در پیش داریم مخوفست قدرى زودتر بار كنید كه به همراه قافله باشید چون در سایر منازل ما غالبا از قافله عقب بودیم ما تقریبا دو ساعت و نیم یا سه ساعت به صبح مانده حركت كردیم.به اندازه نیم یا سه ربع از منزل دور شده بودیم كه هوا تاریک شد و برف باریدن گرفت به طورى كه هر یک از رفقا سر خود را پوشانده و تند راندند هر چه كردم به آنها برسم ممكن نشد تا آن كه آنها رفتند و من تنها ماندم.
پس،از اسب خود پیاده شدم در كنار راه نشستم و چون مبلغ ششصد تومان با خود داشتم مضطرب گشتم و تصمیم گرفتم كه در همین مكان بمانم تا آفتاب طلوع كند و سپس به قافله ملحق شوم.
آن فرد دست خود را بر زانوى من گذاشت و فرمود:
شما چرا نماز شب نمى‎خوانید و سه مرتبه فرمود: نافله،نافله،نافله.
باز فرمود چرا عاشورا نمى‎خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا.بعد فرمود چرا جامعه نمى‎خوانید؟ سه مرتبه فرمود: جامعه،جامعه،جامعه.


در این حین ناگاه در مقابل خود باغى دیدم كه در آن باغبانى بیل به دست گرفته بر درختان می‎زد كه برف آنها بریزد.پیش من آمد و در فاصله كمى ایستاد.فرمود تو كیستى؟ عرض كردم رفقاى من رفته‎اند و تنها در این بیابان مانده‎ام و راه را هم نمی‎دانم.به زبان فارسى فرمود نماز شب بخوان تا راه را پیدا كنى.
من مشغول خواندن نماز شب شدم.بعد از فراغ از تهجد باز آمد و فرمود نرفتى؟ گفتم به خدا قسم راه را نمی‎دانم. فرمود زیارت جامعه بخوان.من جامعه را از حفظ نمی‎دانستم و الان هم از حفظ ندارم ولى ایستادم و زیارت جامعه را از حفظ خواندم. باز آمد و فرمود نرفتى؟ بى اختیار گریه‎ام گرفت و گفتم راه را نمی‎دانم.فرمود زیارت عاشورا بخوان من عاشورا را از حفظ نمی‎دانستم و تا كنون هم حفظ نیستم ولى در آنجا با لعن و سلام و دعاى علقمه از حفظ خواندم.
باز آمد و فرمود نرفتى گفتم نرفتم تا صبح شد، فرمود من حالا تو را به قافله می‎رسانم رفت و بر الاغى سوار شد.بیل خود را به دوش گرفت و فرمود پشت سر من بر الاغ سوار شو.سوار شدم عنان اسب خود را كشیدم تمكین نكرد و حركت ننمود فرمود جلوى اسب را به من بده. دادم بیل را به دوش چپ و عنان اسب را به دست راست گرفت و به راه افتاد و اسب در نهایت تمكین متابعت كرد پس دست خود را بر زانوى من گذاشت و فرمود:
شما چرا نماز شب نمى‎خوانید و سه مرتبه فرمود: نافله،نافله،نافله.
باز فرمود چرا عاشورا نمى‎خوانید؟ عاشورا،عاشورا،عاشورا. بعد فرمود چرا جامعه نمى‎خوانید؟ سه مرتبه فرمود: جامعه،جامعه،جامعه.
در همان حال به من فرمود اینها رفقاى تو هستند كه لب نهر آب فرود آمده براى نماز صبح مشغول وضو گرفتن هستند.
من از الاغ پیاده شدم كه سوار اسب خود شدم، نتوانستم . او پیاده شد و بیل را در برف فرو برد، مرا سوار اسب كرد و بسوى رفقا برگردانید.
در آن هنگام به فکر افتادم كه این شخص چه كسى بود كه به زبان فارسى حرف می‎زد؟ در صورتی كه زبانى جز تركى و مذهبى غالبا جز عیسوى در آن حدود یافت نمى‎شد.چگونه مرا با این سرعت به رفقایم رسانید؟ پس پشت سر خود نگاه كردم ولی کسی را ندیدم و اثرى از او نیافتم و به رفقاى خود ملحق شدم.
من گرفتار عذاب سختى بودم تا دیروز كه زوجه استاد اشرف آهنگر در این مكان دفن كردند (اشاره به مکانی كرد كه نزدیک به صدمتر از او دور بود) در شب وفات او حضرت امام حسین (علیه‎السلام) سه مرتبه به زیارت وى آمدند و در مرتبه سوم امر فرمودند كه عذاب از این مقبره رفع شود و حالت ما نیكو شد و در وسعت و نعمت افتادیم.

اگر چه نمى‎توان گفت كه این شخص صد در صد حضرت ولى عصر(علیه‎السلام) بوده‎اند ولى مسلما از یاران آن حضرت بوده كه گفته او هم مانند گفته امام خواهد بود.

حكایت حاج محمدعلى یزدى در زیارت عاشورا
محدث نورى در كتاب "دارالسلام" از ثقة الدین حاج محمدعلى یزدى كه مرد فاضل صالحى در یزد بود حكایتى نقل می‎كند.
حاج محمدعلى دائما مشغول كارهاى آخرتى خود بود و شب‎ها در مقبره‎اى كه جماعتى از صلحا در آن مدفونند به سر می‎برد این مقبره خارج شهر یـزد بود كه به مزار معروف است.
همسایه‎اى داشت كه از كودكى با هم بودند و نزد یک معلم می‎رفتند تا آن كه بزرگ شدند و او شغل عشارى پیش گرفت.پس از آن كه مرد او را نزدیک همان جایى كه دوست صالح وى شب‎ها در آن بیتوته مى‎كرد،دفن كردند.
یک ماهى از فوت او نگذشته بود كه حاج محمدعلى او را درخواب دید كه در هیئت نیكویى است نزد او رفت و گفت من مبداء و منتهاى كار تو را می‎دانم.تو از كسانى نیستى كه احتمال نیكى درباره او رود.شغل تو هم مقتضى عذاب سختى بود پس به كدام عملت به این مقام رسیدى؟

گفت همین طور است كه می‎گویى.من گرفتار عذاب سختى بودم تا دیروز كه زوجه استاداشرف آهنگر دراین مكان دفن كردند(اشاره به مکانی كرد كه نزدیک به صدمتر از او دور بود)درشب وفات اوحضرت امام حسین(علیه‎السلام)سه مرتبه به زیارت وى آمدند و درمرتبه سوم امر فرمودند كه عذاب از این مقبره رفع شود و حالت ما نیكو شد و در وسعت و نعمت افتادیم.

ازخواب بیدار شدم در حالی كه متحیر بودم آن شخص آهنگر را نمى‎شناختم.در بازار آهنگران به جستجو پرداختم و او را پیدا كردم.پرسیدم آیا زوجه‎اى داشتى؟ گفت آرى داشتم،دیروز فوت كرد و او را در فلان(مكان همان موضع را نام برد)دفن كردم.

پرسیدم آیا به زیارت حضرت اباعبدالله علیه‎السلام رفته بود؟ گفت:نه.

گفتم ذكرمصائب او میكرد.گفت:نه.

گفتم مجلس عزادارى داشت گفت:نه.

آنگاه پرسید چه میخواهى؟

خواب خود را نقل كردم و گفت او فقط مواظبت بر خواندن زیارت عاشورا داشت.

رفع وبا با زیارت عاشورا

آقاى حاج سید احمد زنجانى در كتاب"الكلام یجر الكلام"از مرحوم آیة الله آقاى حاج شیخ عبدالكریم حائرى یزدى نقل میكند كه فرمود من و آقاى آقامیرزا على آقا،آقازاده میرزاى شیرازى و آقاسیدمحمود سنگلجى درسامرا شبى روى پشت بام درخدمت مرحوم آقاى میرزا محمدتقى شیرازى درس می‎خواندیم.در حین درس استاد بزرگ ما مرحوم آقاى سیدمحمد فشاركى تشریف آوردند درحالی كه آثار گرفتگى و انقباض در بشره‎اش پیدا بود.معلوم شد شنیدن خبر بروز وبا در عراق ایشان را اینگونه منقلب كرده است.
فرمود شما مرا مجتهد می‎دانید؟ عرض كردیم بلى.
فرمود عادل می‎دانید؟ عرض كردیم بلى.
فرمود من به تمام زن و مرد شیعه سامرا حكم می‎كنم كه هر یک از ایشان یک فقره از زیارت عاشورا را به نیابت نرجس خاتون والده ماجد امام زمان(سلام الله علیه) بخوانند و آن مخدره را نزد فرزند بزرگوارش شفیع قرار دهند كه آن حضرت از خداوند عالم بخواهد كه خدا شیعیان مقیم سامرا را از این بلا نجات دهد.
    همین كه این حكم صادر گردید از ترس و بیم همه شیعیان مقیم سامرا حكم را اطاعت كرده زیارت عاشورا را به همان دستور خواندند در نتیجه یک نفر در سامرا تلف نشد در صورتی كه هر روز حدود پانزده نفر از غیر شیعه تلف می‎شدند.




:: موضوعات مرتبط: مطالب مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 425
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Bahram
ت : پنج شنبه 25 آبان 1391
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Harmonic... و آدرس bahram3.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com