نذرِ بتول،خونِ گلوی من و حسین
مسمارِ در،نیــاز،به کوثـر نداشتـه
صحبت ز مادر است،چه حاجت به لشگر است؟!
این گونـه زخــم،فـاتح خیبـــر نداشتـه
در بیت وحی،دخت پیمبر نمی کُشند!
آن ماتمی که هیـچ پیمبر نداشته
اینگونه با سفارش احمد روا نبود
حضرت مگر سفارش دختر نداشته
این تیغ،روی بازوی مادر چه می کند
دست و غـلاف جنس بـرابـر نداشتـه
فضه! شتاب کن،که ترا می زند صدا
گویـا کنـون نیـــاز به همسر نداشتـه
مـادر،صدای یا اَبتـایش،برای چیست؟
چندی شده،که سایه ی بر سر نداشته
از زیـر در چگونـه علـی را صـدا کند
تا حال این چنین گله از در نداشته
مهدی بیا که میخ رسیده به استخوان
جـز نام تـــو به نالـه ی آخـر نداشتـه
ژولیده
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 336
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0