مـا را به یـک کلاف به یـک نان فـروختند
مـا را فــــروختند و چــه ارزان فـروختند
اندوه و درد از این که خــدا ناشناس ها
مـا را چقدر مفت به شیـــطان فروختند
ای یوسف عزیــــــز ! تــو را مصریان مرا
بازاریـان مـؤمن ایـــــــــــــران فــروختند
یک عده خویش را پس پشـت کتاب ها
یک عده هـم کنـــــــار خیابان فـروختند
بازار مرده است ولی مومنین چه خوب
هم دیـن فـــروختند هم ایمان فروختند
بازاریان چــــــــــــــرب زبـان دغـل به مـا
بوزینـه را به قیمت انســــــان فـروختند
وارونه شـد قــواعد دنیـــــــــا مترسکان
جالیــــز را به مـــــزرعه داران فـروختند!
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 398
|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1