این همه آتش خدایا شعله اش از گور کیست؟
شهوت این بی نمازان،نشئه ی انگور کیست؟
پــرده دانــان طـریقت در صبــوری سوختند
این صدای ناموافق زخمه ی تنبـور کیست؟
شیـخ بازیـگـــــــــوش مـــــا از بس مـرید خـویش بـود
عطسه ای فرمود و گفت این جمله ی مشهور کیست!
پنج اسـتاد حقیقت حــرف شان با ما یکی ست
راستی در پشت این دستورها دستور کیست؟
آب نوشــان ادّعای خضـــر بـودن می کنند
رنگ پیراهان اینان وصله ی ناجور کیست؟
=======================
ليلی گذشت و مجنون حالی خراب دارد
گفتــــــــم نگريـم امّـا ديــدم ثـواب دارد
مجنون منم كه ماندم،اين خاک،خاک ليلی ست
ای كاروان بيــايـيـد، ايـن چـــــــــــــــاه،آب دارد
چرخی زنيم در خود،بی خود ز خود،بچرخيم
دنيــا پــر است از چـــرخ،دنيـــا شـتاب دارد
سـر می گـذارم امشب بــر بالش قيـامت
مژگان سر به زیرم،عمری ست خواب دارد
از وحشت قيــامت،زاهد مــــرا مترسان
ترس از قيامتم نيست،دنيا حساب دارد
==========================
شهید شادمانی ها مشو،غـم را مواظب باش
اگر بر عمر حسرت می بری،دم را مواظب باش
پدرها و پسـرها را تب تقدیــر خـواهد کشت
دم جـان کندن سهراب،رستم را مواظب باش
نمازی آتشی خواندی،بهشتی دوزخی دیدی
بهشت نقد گـم کـردی،جهنّـم را مواظب باش
کلامی تازه پیدا کن،بهشت گم شده این است
سحر را تــازه کن،بــاران نـم نـم را مواظب باش
اگر باران شدی لب های عطشان را رعایت کن
اگر توفـان شدی گل های مریم را مواظب باش
==========================
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
به دریــا می زدم در بـاد و آتش خانه می کردم
چه می شد آه ای موسای من،من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خـــــــدا را شــــانه می کردم
نه از ترس خــدا،از ترس این مـردم به محرابم
اگر می شد همه محراب را میخانه می کردم
اگر می شد به افسـانه شبی رنـگ حقیقت زد
حقیقت را اگر می شد شبی افسانه می کردم
چه مستی ها که هر شب در سر شوریده می افتاد
چه بازی ها که هر شب با دل دیـــــــوانه می کـردم
یقین دارم سرانجام من از این خوبتـر می شد
اگر از مــرگ هم چون زندگی پـروا نمی کردم
سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش
دلـم را چـون انـاری کاش یک شب دانـه می کردم
============================
آغاز ابرها
در ساعت یک است به وقت نجف
کمی پس از دو
باران گرفت در کنار بقیع
درست ساعت سه طوفان شد
در کربلا
حالا به ساعت من
فقط کمی به لحظه موعود مانده است.
======================
پریشانان پری را می پرستند
گدایان گوهری را می پرستند
خبـــــر از دین مداحــان ندارم
خطیبان منبری را می پرستند
سواران پرچمی را می ستایند
دلیـران سنگری را می پرستند
چه می دانند اینـــان از شـهیدان
که خون و خنجری را می پرستند
خــدا را عـالمان و مفتیان هم
کتاب و دفتری را می پرستند
به بیت الله رفتم دیدم این قوم
به جای او دری را می پرستند
گناه از چشم و گوش بسته ماست
که این کــوران کـری را می پرستند
صدای اعتراضی نیست اینجا
ابـوذرها زری را می پرستند
خوشا آنان که دور از این جماعت
خــدای دیگــــری را می پرستند
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 371
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0