خوش است اگر زتو ما را دل غمینی هست
که عاقبت پی هر زهــر انگبینی هست
ز زلف و روی تــو تا عشـقم آگهی درداد
خبر نیام که در آفاق کفر و دینی است
حدیث نافه ی چین میکنند مردم شهر
مگر که جز شکن طره ی تـــو چینی هست
به دیده تا نکشم خــاک آستان تــو را
مرا به خون دل آلوده آستینی هست
آیا بــریـد صـبا چــون رسـی بــدان وادی
بگوبه صاحب خرمن که خوشهچینی هست
نیــــــاز میکشدم در گـــذر که صـنم
که زیر هر قدمش جان نازنینی هست
نشستـهام به ســر راه ناوک انــدازی
بدین امید که پیکان دلنشینی هست
کمین گشــاده به صید دلــــم کمان داری
کزو کشیده کمانی به هر کمینی هست
فـروغی از کف من بــــرده آفتـــابی دل
که در مجـاورتش جعد عنبرینی هست
فروغی بسطامی
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 441
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0