زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحـانه بـود.
ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد:
مواظب باش،مواظب باش،یه کم بیشتــر کره تـوش بریـز...
وای خـدای من،خیلی درست کردی...حالا برش گـردون...
زود باش.
بایـد بیشتــر کره بـریــزی...
وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم؟دارن می سوزن.
مواظب باش.
گفتم مواظب باش!
هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمی کنی...هیچ وقت!!
برشون گردون! زود باش!
دیـوونه شدی؟؟؟
عقلتـو از دست دادی؟؟
یادت رفتـه بهشون نمک بزنی.
نمک بـزن...نمک...
زن به او زل زده و ناگهان گفت:خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده؟!
فکر میکنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟
شوهر به آرامی گفت:
فقط میخواستم بدونی وقتی دارم رانندگی میکنم،چه احساسی دارم...
:: موضوعات مرتبط:
متفرقه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 942
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0