رمز علم تبدیل مس به طلا و کیمیاگری
شیخ نخودکی اصفهانی از زبان خودش
مرحوم نخودکی میفرمایند:
«در همین سفر در آن زمان که در صحن عتیق رضوی به تزکیه مشغول بودم،روزی پیری ناشناس بر من وارد شد و گفت:یا شیخ دوست دارم که یک اربعین، خدمتت را کمر بندم.
گفتم: مرا حاجتی نیست تا به انجام آن پردازی. گفت: اجازه ده که هر روز کوزه آب را پر کنم. به اصرار پیر تسلیم شدم!
هر روز علی الصباح به در اطاق می آمد و میایستاد و با کمال ادب میخواست تا او را به کاری فرمان دهم و در این مدت هرگز ننشست.
چون چهل روز پایان یافت،گفت:یا شیخ من چهل روز ترا خدمت کردم،حال از تو توقع دارم تا یک روز مرا خدمت کنی.در ابتدا اندیشیدم که شاید مرد عوامی باشد و مرا به تکالیف سخت مبتلا کند،ولی چون یک اربعین با اخلاص به من خدمت کرده بود،با کراهت خاطر پذیرفتم.
پیر فرمان داد تا من در آستانه اتاق بایستم و خود در بالای حجره روی سجّاده من نشست و فرمان داد تا کوره و دم و اسباب زرگری برایش آماده سازم.این کار با آنکه بر من به جهاتی شاق و دشوار بود،به خاطر پیر انجام دادم و لوازمی که خواسته بود فراهم ساختم.
دستور داد تا کوره را آتش کنم و بوته بر روی آتش نهم و چند سکّه پول مس در بوته افکنم و آنگاه فرمود آنقدر بدمم تا مسها ذوب شود.از ذوب آن مسها آگاهش کردم.
گفت:خداوندا،بحق استادانی که خدمتشان را کردهام،این مسها را به طلا تبدیل فرما و پس از آن به من دستور داد بوتــــه را در «رجه» خالی کن و سپس پرسید در رجه چه می بینی؟
دیدم طلا و مس مخلوط است.او را خبر دادم.گفت: مگر وضو نداشتی؟
گفتم:نه.فرمود تا همانجا وضو ساختم و دوباره فلز را در بوته ریختم و در کوره دمیدم تا ذوب شد و به دستور وی و پس از ذکر قسم پیشین،بوته را در «رجه» ریختم،ناگهان دیدم که طلای ناب است.
آنرا برداشتیم و بهاتفاق،نزد چند زرگر رفتیم.پس از آزمایش،تصدیق کردند که زر خالص است. آنگاه طلا را به قیمت روز بفروخت و گفت:این پول را تو به مستحقان میدهی یا من بدهم؟
گفتم:تو به این کار اولی(صاحب اختیار) هستی.سپس با هم به در چند خانه رفتیم و پیر پول را تا آخرین ریال به مستحقان داد،نه خود برداشت و نه به من چیزی بخشید و بعد از آن ماجرا از یکدیگر جدا شدیم و دیگر او را ندیدم.»
:: موضوعات مرتبط:
متفرقه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 814
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0