عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



 

از جمله كسانى كه نسبت ‏به امام كاظم،سخن چینى می‏كرد،یحیى بن خالد(وزیرهارون)بـود و این سعایت را از طریق جعفر بن محمد اشعث انجام میداد.به هارون‏ گفت:من پیشتر از اخبار جعفر و مذهب او به تـو مى ‏گفتم و نمى ‏پذیـرفتى،اینک این ‏خبر را بشنـو كه:

هیچ مالى از هیچ جا به جعفر نمى ‏رسد مگر آن كه خمس آن را براى موسى بن جعفر(ع) مى ‏فرستد.

هارون الرشید به سبب این گزارش،شبانه مامور فرستاد تا صحت گزارش را تحقیق ‏كند.وقتى دروغ بودن آن آشكار شد،اطمینان هارون به جعفر زیادتر شد،ولى یحیى ‏بن خالد پیوسته مى‏كوشید تا پاپوشى براى جعفر درست كند و او را ساقط كند و از این رهگذر،ضربه اصلى را به امام كاظم(ع) بزند.امام،حتى از سعایت و سخن‏ چینى ‏بستگان خویش نیز در امان نبود.یكى از برادرانش (محمدبن جعفر كه زیدى مذهب‏ بود) روزى نزد هارون الرشید رفت و پس از سلام، گفت:فكر نمى‏ كردم كه روى زمین دو خلیفه باشد،تا آن كه برادرم موسى بن جعفر را دیدم،كه به حضورش مى‏آیند و به‏ عنوان خلیفه بر او سلام میدهند.

به نقل یحیى بن خالد، هارون الرشید پیش از آن كه امام كاظم(ع) را زندانى كند، در مدینه نزد قبر حضرت رسول(ص) رفت و خطاب به حضرت گفت:یا رسول الله! از تصمیمى كه گرفته ‏ام عذر مى‏ خواهم! تصمیم گرفته‏ ام موسى بن جعفر را زندانى كنم،چون مى‏ ترسم میان امت تو جنگ افروزى كند و خون ها ریخته شود! فرداى آن روز،فضل ‏بن ربیع را براى دستگیرى امام فرستاد،و امام را در حالى كه به نماز ایستاده ‏بود،دستگیر كرد و به زندان افكند.

شخصیت والاى امام كاظم(ع)،چندان جاذبه ‏دار و والا بود كه دشمنان را به وحشت‏ انداخته بود و با همه قدرت و امكاناتى كه داشتند،در برابر عظمت او،احساس‏ كوچكى و ضعف میكردند و جز زندانـى كـردن و محدود ساختن وى،راهى بـراى حفـظ تاج و تخت‏ خویش نداشتند.كیفیت دستگیرى امام نیز نشان این وحشت است.امام را دست‏ بسته از منزل خارج كردند و براى رد گم كردن،دو استر را كجاوه بستند كه پوشیده ‏بود و همراه هر یک،گروهى از نظامیان بودند، یكى را به سوى كوفه و دیگرى را به ‏سمت ‏بصره روانه كردند،تا مردم نفهمند امام را كجا بردند.

 

امام در بصره

امام را پس از دستگیرى به بصره بردند و تحویل عیسى بن جعفر بن منصور دادند كه آن زمان، والى بصره بود.امام كاظم(ع) مدت یک سال نزد او بود.

سپس عیسى به هارون ‏الرشید نوشت:

موسى بن جعفر را از من تحویل بگیر و به هركه ‏میخواهى بسپار،وگرنه رهایش خواهم ساخت، در این مدت هر چه كوشیدم،سند و بهانه‏ اى براى زندانى ساختنش نیافتم.حتى وقتى دعا می‏كرد،به گوش ایستادم كه ‏شاید برضد من یا خلیفه دعا و نفرین كند،اما آنچه شنیدم،فقط دعا براى خودش‏ بود كه از خداوند،مغفرت و آمرزش مى ‏طلبید.

هارون كسى را فرستاد تا امام را از او تحویل گرفت و به بغداد آورد و نزد فضل ‏بن ربیع زندانى كرد.مدت درازى امام نزد او محبوس بود.فضل،نامه ‏اى نوشت و درخواست كرد كه حضرت را تحویل گرفته به فضل بن یحیى بسپارد.

به هارون خبر رسید كه امام در «رقه‏» در وضعیت مناسب و خوبى قرار دارد.

هارون خادم خود «مسرور» را به صورت پیک سریع به بغداد فرستاد تا از وضعیت‏ موسى بن جعفر،گزارش بیاورد.سپس نامه ‏اى به «سندى بن شاهک‏» نوشت.

وقتى نتیجه گزارش همانگونه بود كه به هارون گفته بودند،دستور داد که فضل بن یحیى را صد ضربه شلاق زدند.

مسرور،اوضاع را براى هارون نوشت،هارون الرشید هم دستور داد كه امام را تحویل سندى بن شاهک بدهند.

 

رفتار امام كاظم(ع) در زندان

در دیدگاه امام كاظم،سراسر زمین مسجد و معبد و محراب وسیع  پرستش و زمینه ‏اى براى تسبیح و تقدیس خدا بود،چه در زندان چه ‏بیرون،چه در مدینه چه در بصره یا بغداد.هر چه حلقه حصار را بر او تنگ‏ تر میكردند و سخت گیری ها بیشتر مى‏شد و محنت ها متراكم تر مى‏گشت، احساس قرب بیشتر به ‏خدا میكرد و از«نماز»و«صبر»،كمک مى‏ گرفت.امام،زندان را پرستشگاه‏ ساخته بود و از تنهایى زندان،خانه انس و الفت ‏با خدا پدید آورده بود.

روزها روزه مى ‏گرفت و شب ها به نماز و مناجات مى ‏ایستاد.به روایت ‏یكى از زندان بانانش، حضرت،خدا را حمد می‏كرد كه جایى مهیا و آسوده براى عبادت،نصیب وى‏ ساخته است.

احمدبن عبدالله از پدرش نقل می‏كند:نزد فضل بن ربیع رفتم.وى بر پشت‏ بامى ‏نشسته بود.به من گفت:به داخل این اتاق نگاه كن چه مى‏ بینى؟

گفتم: جامه ‏اى بر روى زمین افتاده.

گفت: خوب بنگر. دقت كردم، گفتم:

مردى است در حال سجود. گفت: او را مى ‏شناسى؟ او موسى بن جعفر است.

من شب و روز مراقب حال او هستم،همواره او را در همین حالت مى ‏یابم.

پس از نماز صبح،تا طلوع خورشید تعقیبات میخواند،سپس به سجده مى ‏افتد تا اذان‏ ظهر. كسى را گماشته كه وقت نماز را به او اطلاع دهد.وقتى هنگام نماز را به او خبـر میدهد، برخاسته،بدون آن كه دوباره وضو بگیرد،به نماز مى‏ پردازد و این حالت ‏اوست،تا غـروب كه افطار مى‏ كند،تجدید وضو مى ‏كند،سپس به سجده مى ‏افتد و در دل‏ شب تا طلوع فجر نماز مى‏ خواند.

در نقل دیگرى آمده است:

وقتى امام موسى را به فضل بن یحیى تحویل دادند،او را در یكى از اتاقهایش‏ محبوس ساخت و كسى را گماشت تا رفتار او كنترل كند.امام پیوسته به عبادت مشغول‏ بود.شب ها را با نماز و تلاوت قـــرآن و روزها را با روزه سپرى می‏كرد و چهـره از محـراب بر نمى ‏گرداند.فضل بن یحیى كه حالات او را دید،او را مورد احترام قرار داد و بر او آسان گرفت.

امام همواره بر زندان بانان و جلادان هم تأثیر مى ‏گذاشت.فرصت هاى زندان را به ‏دعا و مناجات و استغفار و ذكر و ركوع و سجود مى ‏گذراند و این را منت و نعمت و موهبتى از سوى خداوند قلمداد مى‏كرد و سپاسگزار بود.

حكومت هارون نتوانست ‏با هیچ شیوه‏اى،اراده حضرت كاظم(ع) را درهم شكند و او را وادار سازد كه براى رهایى اززندان،دست‏ به دامان حكام شود واندكى در موضع و رفتارخویش،انعطاف و ضعف نشان دهد.

وقتى هارون احساس كرد كه روحیه مقاوم حضرت در زنـدان بر دیگران هم تأثیـر میگذارد و به بیدارى آنان مى‏ انجامد،از افزایش این حالت ‏بیدارى و آگاهى هراسان ‏شد و با وزیرش یحیى بن خالد برمكى مشورت كرد كه با امام چه كند؟ او گفت: آزادش‏ كن.

هارون به این شرط حاضر شد از زندان آزادش كند كه امام كاظم به گناه خویش‏ اعتـراف كند و درخواست عفو از گذشته بنماید.

ولى امام،درخواست او را رد كرد و حاضر نشد در برابر هارون به گناه اعتراف‏ كند و پیغام داد كه: «فردا كه در پیشگاه خداوند حاضرخواهیم شد،روشن خواهد گشت كه چه كسى تعدى و ستم كرده است!» براى هارون‏ الرشید،تنها راه باقى مانده،كشتن امام بود.فكر میكرد میتواند با قتل وى و پرده ‏پوشى بر این جنایت از عواقب ‏این ننگ برهد و از شورش و جهاد آگاهان جان سالم به دربرد.در دوران زنـدانى ‏بـودن،هارون این كار را به والى بصـره،عیسى بن جعفر واگذاشت،ولى او عذر خواست‏ و این ماموریت را نپذیرفت.

به فضل بن ربیع سپرده شد،او هم تحت تأثیر شخصیت‏ حضرت قرار گرفت و از كشتن ‏امام امتناع كرد و حاضر شد عواقب این تخلف و امتناع را نیز،هر چه كه باشد،بپذیرد.فضل بن یحیى هم حاضر به كشتن امام كاظم نشد و به علت ‏خوش رفتارى با امام كاظم در مدتى كه در اختیارش بود،طعم صد ضربه شلاق را چشید.

سندى بن شاهک،رئیس پلیس هارون در بغداد بود،بسیارخشن و سخت گیر و سنگدل و از جلادان و آدم ‏كشان بود.سندى حضرت را تحویل گرفت،و به زنجیر بست،بر او سخت گرفت و حتى امام را مورد تـوهین و ضرب و كتک قرار داد و در نهایت،امام را به شهادت رساند،با خرماى زهرآلود،حضرت را مسموم كرد.پس از سه روز،روح پاک ‏امام،از جسد مطهرش پرگشود و امام در 25 رجب سال‏183 هجرى به خدا پیوست و آسمان بغداد، با غروب این خورشید فروزان،تیره گشت.

 


مجله کوثر

 




:: موضوعات مرتبط: مطالب مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 851
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ن : Bahram
ت : سه شنبه 20 تير 1391
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان Harmonic... و آدرس bahram3.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






RSS

Powered By
loxblog.Com