اگر نوح نمیرود!
پیش نمازی در نماز،پس از حمد،سوره نوح را میخواند.
در همان آیه اول (انا ارسلنا نوحا) (ما نوح را فرستادیم) بازماند و بیش از آن،به یاد نیاورد.
مامومی- که حوصلهاش سر رفته بود- گفت: اگر نوح نمیرود،دیگری را بفرست و ما را باز رهان!
آیا اطمینان نداری!
همسایه «اصمعی»،از او چند درهم قرض کرد.روزی،اصمعی به او گفت:آیا به یاد قرضت هستی؟
همسایه گفت: بله! آیا تو به من اطمینان نداری؟
اصمعی گفت:چرا. مطمئنم؛اما مگر نشنیدهای که حضرت ابراهیم(ع)،به پروردگارش ایمان داشت و خداوند از او پرسید:(اولم تومن) (مگر ایمان نیاورده ای؟).
ابراهیم پاسخ داد:(بلی ولکن لیطمئن قلبی).چرا.
ولی میخواهم قلبم آرامش یابد.» (منبع:نشریه بشارت- ش77)
شیطان میآید
روزی ابوحنیفه با اصحاب خود در مجلسی نشسته بود که مومن طاق،شاگرد برجسته امام صادق علیه السلام
از دور پیدا شدو به طرف آنها متوجه گردید.وقتی نگاه ابوحنیفه به او افتاد از روی دشمنی به اصحاب خود گفت:
قد جاءکم الشیطان:شیطان به سوی شما آمد.
وقتی مومن طاق این سخن را شنید و نزدیک آمد این آیه را خواند:
...انا ارسلنا الشیطان علی الکافرین تؤزهم ازّا:ما شیاطین را به سوی کافران فرستادیم تا آنان را شدیدا تحریک کنند.
:: موضوعات مرتبط:
داستان کوتاه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 863
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1